میون همه ی خاطرات

یاد تو

عذابم میداد

 

میخواستم فرار کنم

ولی نشد

 

همه چی بوی تو رو میداد

 

گیر کردم

و دلم خیلی گرفت

 

 

 

 

من دلم برا یکی خیلی تنگ شده

ولی از خاطراتش بیزارم

 

 

 

 

من برای خیلی از کارام توجیح ندارم

بودنم

اونم به طور ممتد

یکی از اون کاراست

 

 

.

 

من به کسی احتیاج ندارم ٬ پس نیستم

 

 

.

خِلاص

 

 

من از آدم جدید تو زندگیم میترسم

آخیش بالاخره یه چیز پست شد

هوا سرد باشه

آدم دلش که بگیره

خیلی ستمه